داستان برگزیدگی قوم بنی اسرائیل از سوی خداوند، به صورت های مختلف در کتاب مقدس عنوان شده و به دلیل این برگزیدگی، سرزمینی نیز که حدود و ثغور آن متفاوت تفسیر شده، به آنان وعده داده شده است. آغاز این گزینش به پسران حضرت نوح باز می گردد. براساس قصه های کتاب مقدّس، نوح پس از نجات از طوفان، به باغداری و کشاورزی پرداخت و یک روز بعد از کار کردن، شراب نوشید و در خیمه خود عریان شد.
حام»، یکی از سه پسر نوح و پدر کنعان، چون این وضع را دید دو برادر دیگر خود سام» و یافث» را خبر کرد که آنها نیز عریانی پدر را ببینند، اما آن دو به عقب رفته و برهنگی پدر را می پوشانند. نوح هنگامی که از مستی به هوش میآید و از نحوه رفتار پسرانش آگاه میشود، می گوید: کنعان ملعون باد و برادران خود را بندۀ بندگان باشد و متبارک باد یهوه خدای سام و کنعان بنده او باشد و خدا یافث را وسعت دهد و در خیمه های سام ساکن شود و کنعان بنده او باشد.»[1]
بدین ترتیب سام» توسط خداوند برگزیده میشود. او در سرزمین بابل ساکن میشود و دختران و پسرانی از نسل او به دنیا میآیند. از نسل او تارح» و از تارح، ابرام» پدید میآیند. ابرام به شدت مورد توجه خداوند قرار میگیرد و خداوند به او وعده میدهد که امّتی عظیم از نسل او به وجود آید. خداوند همچنین به ابرام وعده میدهد که نسل فرزندش اسماعیل را که از کنیزی به نام هاجر» به دنیا آمده است، برکت دهد. خداوند عهد خود را با ابرام، توسط به دنیا آمدن اسحاق از سارای عقیم و نازا استوار میسازد و برکت میدهد و بعد از آن به ابرام خطاب میکند که نام تو از این پس ابراهیم» به معنای پدر امّتها است. بعد از آن امّتهای بسیار از ابراهیم پدید آمد.
خداوند نسل ابراهیم را زیاد میکند و تمام سرزمین کنعان را به ابراهیم و نسل او به مالکیت ابدی میدهد و تأکید میکند که این سرزمین از رود بزرگ تا رودخانه مصر را به نسل تو خواهم بخشید.»[2] یهودیان گاهی منظور از رودخانه مصر را رود نیل» و گاهی وادی العریش» در صحرای سینا تعبیر کردهاند و رود بزرگ را نیز رود فرات» که اور کلدانیان، محلّ تولد ابراهیم در نزدیکی آن است، دانستهاند.
خداوند در برابر این وعده ها به ابراهیم، از او میخواهد که او نیز به عهد و پیمانش با خداوند وفا کند به این صورت که به او دستور میدهد هر جنس نر و مذکّری از شما باید ختنه کند.[3] ابراهیم پس از این دستور، اسماعیل را که 13 سال داشت و خود را نیز که در 99 سالگی بود، ختنه کرد.
ابراهیم در سن 175 سالگی وفات کرد و پسرانش اسحاق و اسماعیل او را در صحرای عفرون دفن میکنند. پس از وفات ابراهیم، خداوند بار دیگر اسحاق را برکت میدهد و همسر نازایش رِفقَه» را باردار میسازد. در رحم این زن، دو طفل با هم منازعه و مشاجره میکنند و اسحاق راز این مطلب را از خداوند میپرسد و خداوند (یهوه) به او میگوید: دو امت در بطن تو هستند و دو قوم از رحم تو جدا میشوند به طوری که قومی بر قوم دیگر تسلط خواهد یافت و بزرگ، کوچک را بندگی خواهد کرد.»[4] بدین ترتیب رفقه دو فرزند پسر به دنیا میآورد که یکی سرخرو و پشمالو است که او را عیسو» نام میگذارند و دیگری یعقوب» که او را اسرائیل[5]» نیز مینامند، زیرا او با خداوند مبارزه میکند و به ران او آسیب میرساند.
عیسو به دلیل اینکه صیادی ماهر و صحراگرد بود، مورد توجه اسحاق قرار میگیرد و یعقوب که مردی سادهدل و چادرنشین بود، در دل مادرش رفقه جای میگیرد. هنگامی که مرگ اسحاق فرا میرسد، اسحاق از عیسو میخواهد که غذائی برایش تهیه کند تا او را برکت دهد، اما رفقه از یعقوب میخواهد که پوست بزی را بر دست کشیده و خود را به جای عیسو به پدر نابینا معرفی کند تا برکت یابد. به این شکل اسحاق به جای عیسو، یعقوب یا اسرائیل را برکت میدهد. از همین رو، یعقوب به معنای فریبکار نیز هست.
یعقوب، صاحب 12 فرزند پسر میشود که به آنان اسباط دوازدهگانه اسرائیل میگویند. این فرزندان در کنعان ساکن بودهاند، اما پس از آنکه یوسف، فرزند مورد علاقه یعقوب به علت توطئه برادرانش در مصر به غلامی فروخته میشود و در آنجا به موقعیت ی دست مییابد، خاندان اسرائیل به دلیل بروز قحطی در کنعان به مصر عزیمت میکنند و در آن سرزمین ساکن میشوند. از آنجا که بنیاسرائیل در سرزمین مصر قومی بیگانه بودهاند، به تدریج به بردگی کشیده میشوند و تحت ظلم و جور فرعونیان مصر درمیآیند تا آنکه خداوند، موسی از نوادگان لاوی را برمیگزیند تا قوم خود را نجات دهد.
موسی نیز به فرمان خداوند به نجات بنیاسرائیل که 12 قبیله بودهاند، قیام میکند. این 12 قبیله، نوادگان 12 فرزند یعقوب(اسرائیل) بودهاند که نامشان عبارت بود از: روبن، سیمون، لوی، یودا، ایساخار، زبولون، این 6 برادر از زن نخست یعقوب به نام لهآ» بودند. یوسف و بنیامین که از زن دیگر یعقوب به نام راحیل» خواهر لهآ» بودند، و نفتالی، دان، گاد و آشر نیز کنیززاده به شمار میرفتند.
موسی پس از معجزات بسیاری نهایتاً موفق میشود که بنیاسرائیل را از ستم مصریان نجات داده و به سوی کنعان روانه کند، اما پیش از رسیدن به کنعان، به دلیل اینکه بنیاسرائیل از فرمان خداوند سرمیپیچند، بتپرستی میکنند و از سختی شرائط به شکوه و شکایت میپردازند، خداوند آنان را به مدت 40 سال در صحرا سرگردان میسازد. در این 40 سال خداوند به تدریج، شریعت و احکام خود را به موسی ابلاغ میکند و آنچه دیانت یهود شمرده میشود در این 40 سال تکوین مییابد.
در پایان این چهاردهه، خداوند به موسی امر میکند برای تصرف سرزمین کنعان که به ابراهیم و فرزندان او وعده داده شده بود، بنیاسرائیل را بسیج کند. آیاتی که خداوند در آنها موسی را به تصرّف سرزمین موعود بنیاسرائیل فرامیخواند بسیار خشونتآمیز و بیرحمانه است. خداوند میگوید: در این شهرها هیچ جانداری را زنده مگذار، بلکه همه اقوام یعنی حتّیان و اموریان و کنعانیان و فرزیّان و حوّیان و یبوسیان را هلاک ساز.»[6]
موسی که در إِعمال این همه خشونت توانائی از خویش بروز نمیدهد، اجازه ورود به سرزمین موعود را نمییابد و خداوند فقط به او رخصت میدهد که از عربات موآب در اردن بر فراز کوهی رود و از مقابل اریحا[7] به سرزمین مقدّس بنگرد. موسی در همان سرزمین موآب در 120 سالگی وفات میکند و توسط بنیاسرائیل به خاک سپرده میشود.
پس از مرگ موسی، خداوند یوشع بن نون، خادم او را خطاب قرار میدهد و از او میخواهد که از اردن عبور کند و تمام سرزمینی را که صحرا و لبنان تا نهربزرگ یعنی نهر فرات، تمامی زمین حتّیان[8] و تا دریای بزرگ به طرف مغرب آفتاب»[9] در برمیگیرد، به تصرّف خود درآورد. خداوند به یوشع دستور میدهد که در سرزمینهای فتح شده هیچکس را باقی نگذارد و همه را بکشد، یعنی مردان و ن و بچهها و شیرخوارگان و گاوها و گوسفندان و شتران و الاغان را! نبرد آغاز میشود و سالها به طول میانجامد. بنی اسرائیل بخشی از سرزمینهای وعده داده شده را به تصرّف خود درمیآورد، اما از شکست دادن همه اقوام ساکن در آن سرزمین باز می ماند.
پس از تصرف کنعان، اتحادیه 12 قبیله اسرائیل به اداره سرزمینها میپردازد و به نظر میرسد، جامعه بر مبنای یک اتحادیه پیرسالاری اداره میشود. به طوری که نه مرکزی وجود دارد، نه دولتی و نه رئیس و شاه و فرمانروائی. سالمندان و سران عشائر و کلانهای اسرائیلی، مجلس مشاورهای تشکیل میدادند که آن را زغنیم» میگفتند. این مجلس مهمترین رکن تصمیمگیری در جامعه عشیرهایِ اسرائیل بود. در هنگام جنگ یا خطر و یا موارد خاص، زغنیم یک رهبر نظامی اجتماعی را به نام شوفت» برمیگزید. شوفت که از واژه عبری شپات» مشتق شده است به قاضی یا داور گفته میشود. وظیفه این قُضات در اصلِ رهبریِ نظامی یا اجتماعی برای مدت معینی بود و معمولاً تا هنگامی که واقعه مورد نظر فیصله مییافت، آنها نیز در مقام خود به ایفای نقش میپرداختند.
انتخاب این داوران همیشه یکسان نبود. گاهی فردی به دلیل کشش و جذابیّتِ معنوی و گاهی به دلیل توانائیهای نظامی به این سِمَت برگزیده میشد. سموئیل» از جمله رهبرانی بود که صفات نبیّ، قاضی، فرمانده و مدیر جامعه را در خود یکجا جمع داشت و از همینرو در بین داوران، جایگاه و شایستگی ویژهای پیدا کرد.
برخی نویسندگان، عصر داوران را به معنای نوعی دموکراسیِ ابتدائی در بین مردم اسرائیل تلقّی کردهاند. زیرا در آن دوران، اجتماع مردم اسرائیل مَرجع تصمیمگیری بود و حتی مجلس زغنیم نیز به عنوان تابعی از آن توجیه میشد. در رسالات کتاب مقدس، اغلبْ اصطلاح همه سران و سالمندان قوم با همه مردم مترادف ذکر شده است و از آن چنین استنتاج میشود که گاهی اوقات همه مردان قبیله یا شهر در تصمیمگیریها شرکت میکردهاند و نظر آنها تعیینکننده بوده است. شیوخ قبیله گرچه از احترام خاصّی برخوردار بودند، اما ریاست مطلق نداشتند و نمیتوانستند نظر خود را به افراد قبیله تحمیل کنند، در مواردی حتی رأی مورد تصویب پیران قوم و نبیّ نیز قبول عامه را نمییافت و مخالفان که در اقلیت بودند، بدون آنکه مانعی در راه آنها ایجاد شود، آزادانه ابراز مخالفت میکردند.
با پیچیده شدن روابط اجتماعی در بین قوم اسرائیل، نیاز به وجود یک نظام با ثبات فرمانروائی نیز بیشتر میشود، به طوری که وقتی گیدئون» به مقام شوفت برگزیده میشود تا حمله میدیانیتها» را دفع کند، پس از انجام این وظیفه، اسرائیلیان از وی میخواهند که پادشاه شود، اما گیدئون به آنها پاسخ میدهد: من نمیخواهم بر شما فرمانروائی کنم و همینطور پسر من هم نباید بر شما حکومت کند، زیرا یهوه (خدا) حاکم شما باید باشد.»
با این همه پس از مدتی سموئیل، شائول (طالوت) را تقدیس میکند و نگید» اسرائیل میسازد. مفهوم واقعی نگید آنگونه که درکتاب مقدس آمده است به معنای برگزیده و ناجی و دلاور است. در حکومت شائول، مقدّمات سلطنت آماده میشود، اما این دوران به واقع چیزی بین پادشاهی و مدیریت داوران است. زیرا در این دوران، پادشاهی نه موروثی میشود و نه تشکیلاتی مانند دربار و مقرّ حکومت و دستگاه اداری و اجرائی ایجاد میشود.
طبق روایات کتاب مقدس چون شائول از یهوه نافرمانی میکند، یهوه نیز به سموئیل دستور میدهد که داود را برای سلطنت مسح و تقدیس کند و او نیز مخفیانه چنین میکند و داود، پسر یسّا از قبیله یود، که جوانی زیبا و بااستعداد بود را به پادشاهی برمیگزیند.
از نحوه گزینش شائول و داود به پادشاهی چنین برمیآید که مشروعیت قدرت آنان ناشی از سموئیل که خود از انبیاء بنیاسرائیل است، بوده است. به عبارت دیگر، نبیّ به عنوان یک قدرت معنوی و ، با مسح کردنِ یک فرد به او اقتدار مادی و دنیوی میبخشد.
در کتاب مقدس آمده است: چون به زمینی که یهوه خدایت به تو میدهد داخل شوی و در آن تصرّف نموده ساکن شوی، پادشاهی را که خدایت برگزیند برخود نصب نما. یکی از برادرانت را بر خود پادشاه بساز و مرد بیگانهای را که از برادرانت نباشد نمیتوانی بر خود مسلّط نمائی. پادشاه نباید برای خود اسبهای بسیار گیرید و یا قوم را به مصر بفرستد تا اسبهای بسیار گیرند. نباید ن بسیار گیرد تا مبادا دلش منحرف شود. نقره و طلا برای خود بسیار اندوخته نکند. به شریعت باید عمل کند و .»[10]
با همه تأکیداتی که کتاب مقدس بر ضرورت اجرای فرائض شریعت از سوی پادشاهان اسرائیل داشته و آنان را از تجمّل و خوشگذرانی برحذر داشته است، با این حال، تصویری که کتاب مقدس از پادشاهان اسرائیل حتی داود و سلیمان به دست میدهد کاملاً مغایر خواسته های یهوه است. برای نمونه، داود در کتاب مقدس به عنوان فردی تیزبین، زیرک، قسیّ و آگاه از نیزنگهای ی معرفی شده است. او هنگامی که خاندان شائول را مانع دستیابی خود به سلطنت کلِّ اسرائیل میبیند، در سوگ شائول مرثیه میسراید و پیراهن خود را میدرد، اما همینکه قدرت خود را تحکیم میبخشد، همه فرزندان و اعقاب او را میکُشد. این نوع رفتارها فقط به امور ی و کسب قدرت محدود نمیشود، بلکه داود در زندگی شخصی نیز به اصول اخلاقی پایبند نمیماند.
او با زور و نیرنگ أبی گیل» زن زیبارویِ نابالِ» ثروتمند را همراه با ثروت او تصاحب میکند و حتی بدتر از این: داود در اورشلیم بود، روزی بعد از اینکه در وقت عصر از خواب بیدار میشود به پشتبام میرود تا کمی قدم بزند که ناگاه زنی زیبا را مشاهده کرد که در حال استحمام بود. داود پیکی فرستاد تا آن زن را بیاورند و سپس با آنکه آن زنْ دارای شوهر بود با او همبستر شد. بعد از مدتی زن حامله شد»[11]
با این همه، در ادبیات یهود، داود سازنده دولت اسرائیل و یکی از مقرّبان درگاه خداوند است، و مزامیر او که بخشی از کتاب مقدّس است، حاوی دلپذیرترین نیایش ها و سرودها در برابر یهوه است. بر اساس رهنمودهای کتاب مقدس، داود میبایست پسر ارشد خود ادونیا» را به عنوان جانشین خود برای پادشاهی بنیاسرائیل معرفی کند، زیرا طبق سنّت مرسوم، حقِّ جانشینی به نخستزاده تعلّق داشته است. اما داود هنگامی که سالخورده میشود و مرگش فرا میرسد، به دلیل حمایت اطرافیانش از سلیمان پسر بتشبع که شهبانوی حرم بوده است، از حق ادونیا چشم میپوشد و در جنگ قدرتی که در خاندان سلطنتی رخ میدهد، ادونیا جان خود را از دست میدهد و سلیمان به عنوان جانشین داود به پادشاهی اسرائیل انتخاب میشود.
تصویری که کتاب مقدس از سلیمان ارائه کرده است، خشن تر و گناه آلوده تر از تصویر داود است. سلیمان ابتدا برای خدای یگانه محرابهائی میسازد و قربانی هائی میدهد، ولی پس از آن، با وجود آنکه خداوند دوبار در برابر او ظاهر شده و او را از خدمت خدایان بیگانه برحذر میدارد، سلیمان میثاق یهوه را شکسته و به خدایان دیگر خدمت میکند و از این رو مطرود یهوه میشود.[12]آنچه از نظر کتاب مقدس باعث انحراف سلیمان شد، ن متعدّد او بودند: سلیمانِ پادشاه، بجز دختر فرعون، ن بیگانه بسیاری را از اقوام موآبیان، عمونیان، ادومیان، صیدونیان و حتّیان دوست میداشت. از امّتهائی که خداوند درباره ایشان به بنیاسرائیل فرموده بود که نه شما با آنها ازدواج کنید و نه آنها با شما. مبادا دل شما را به پیروی خدایان خود متمایل کنند. با این همه، سلیمان هفتصد زن دائم و سیصد زن متعه داشت که نش دل او را برگردانیدند.»[13]
دستگاه سلطنتی که سلیمان برای خود به وجود آورد، از هر جهت مغایر دستورهای خداوند در سفر تثنیه» بود. او دارای درباری مجلّل، 1400 ارّابه و دوازده هزار ارابه سلطنتی و 4000 طویله بود. با اینکه سلیمان معبد اورشلیم را با سروهای آزاد لبنان بنا میکند، خداوند چنین مقدر میکند که چون از عهد و فرائض من که به تو امر کردم مخالفت کردی، سلطنت را از تو میگیرم و آن را به بنده ات خواهم داد. لیکن در زمان تو این کار را به خاطر پدرت داود نخواهم کرد، اما از دست پسرت آن را میگیرم.»[14]
سلیمان پس از 40 سال سلطنت میمیرد و فرزندش رحبعام» را به جانشینی معرفی میکند. بنیاسرائیل به رحبعام میگویند: پدرت با ما سختگیری میکرد، اما تو بر ما آسان بگیر تا تو را خدمت کنیم.»[15]رحبعام سه روز مهلت میخواهد تا پاسخ گوید. او پس از م با مشایخی که در حین حیات پدرش سلیمان به او م میدادند، برخلاف نظر می آنان به قوم خود میگوید: پدرم بر شما سخت گرفت و من سختتر خواهم گرفت. پدرم شما را با تازیانه ها تنبیه میکرد، اما من شما را با عقربها تنبیه خواهم کرد.»[16]
بنیاسرائیل وقتی این پاسخ را میشنوند، بر علیه رحبعام طغیان میکنند و یَربُعام بن نباط» را که در زمان حکومت سلیمان به دلیل خشم وی به مصر فرار کرده بود و پس از مرگ سلیمان به قوم خود پیوسته بود به پادشاهیِ اسرائیل برمیگزینند. اما خاندان یهودا و بنیامین به رحبعام وفادار میمانند و در اینجا دولت اسرائیل به دو بخش شمالی و جنوبی تجزیه میشود. اسباط دهگانه شمالی، دولت خود را در بخش شمالیِ سرزمین به پایتختی شخم» تشکیل میدهند و نام دولت خود را اسرائیل» میگذارند، و دولت یهود» نیز در جنوب به پایتختی اورشلیم»[17] شکل میگیرد.
از آن پس درگیری بین دو دولت آغاز میشود و بخشی از تاریخ قوم بنیاسرائیل به درگیریهای ی و گاهی نظامیِ دولتهای شمالی و جنوبی تعلّق میگیرد. کتاب مقدس در مجموع جانبدار دولت جنوبی یعنی دولت یهود است. در این دوران، پادشاهان یهود و اسرائیل به جز چند مورد استثنائی، مَظهر هر نوع گناه و و ستمگری بودهاند و کتاب مقدس در مذمّت رفتار آنان تندترین عبارات را به کار میگیرد. در سال 721 قبل از میلاد، آشوریها قلمرو دولت شمالی را تصرّف و ده سبط ساکن آن را تبعید میکنند و آنها را به مناطق دوردست به اسارت میبرند به طوریکه از نظر یهودیان هیچ خبری از سرنوشت آنان در دست نیست. از همین رو آنان را ده سبط گمشده اسرائیل» میخوانند.
دولت جنوبی اما از طریق مالیات و خراج دادن به امپراطوریهای همسایه به بقای خود ادامه میدهد تا اینکه در سال 586 قبل میلاد، یعنی 140 سال پس از انقراض دولت شمالی که آن را شومرون» نیز مینامیدند، بختالنّصر پادشاه بابل به اورشلیم یورش میبرد و تمام خانهها را خراب و در آتش میسوزاند. معبد بیت همیقداش»[] را که مقّدسترین مکان مذهبی یهودیان و جایگاه اختصاصی قربانی کردن در پیشگاه یهوه بود را به کلّی ویران میسازد، به طوری که از اورشلیم به جز تلّی از سنگ و خاک، و از بیت همیقداش جز بخشی از دیوار غربی آن، چیزی برجای نمیماند. خاندان یهودا و بنیامین هم توسط سپاهیان بختالنصر برای بندگی به بابل به اسارت میروند. بدین ترتیب، پادشاهی مستقل بنیاسرائیل نیز برای همیشه منقرض میشود.
در دوران سلطنت در اسرائیل، انبیاء بسیاری ظهور کردند که ظاهراً همه آنها از یک سنخ نبودند و روابط متفاوتی با پادشاه داشتهاند. کتاب مقدس برخی از انبیاء که در خدمت پادشاهان بودهاند و برای آنها نبوت میکردند را به عنوان افرادی نیرنگباز و دروغگو معرفی میکند که از طرف خداوند فرستاده نشدهاند.[19]البته این دسته از انبیاء بنیاسرائیل که مورد خشم نویسندگان کتاب مقدس هستند، بیشتر کاهن بودهاند تا نبی. کاهنانِ بنیاسرائیل طبق دستور کتاب مقدس از خاندان لاوی بودند که در سفر لاویان به تفصیل درباره آنها و وظایفشان سخن گفته شده است. با آنکه یهوه مقام کهانت را مختص خاندان لاوی میداند، اما صرفاً آن را به هارون و نسل او منحصر میکند. هارون برادر موسی نخستین کاهن در قوم بنیاسرائیل است و این مقام به فرزندان او به ارث میرسد.
عمدهترین وظیفه این کاهنان که به واقع طبقه دین یهود را تشکیل میدادند، نظارت بر حُسن إجرای برخی حدود و نذورات و انجام انحصاری قربانیهای مختلف در معبد بیت همیقداش[20] و دسترسی به تابوت عهد[21] و قدس الاقداس[22] بود. بنابراین این کاهنان که معمولاً ادّعای نبوّت نیز داشتند به ناچار در خدمت پادشاهان بودند، زیرا پادشاهان بر اورشلیم و نیز بیت همیقداش تسلّط داشتند و این کاهنان، هم برای انجام وظائف خود، و هم برای حفظ منافعشان در خدمت دربار سلطنتی بودند و رفتار پادشاه را توجیه شرعی میکردند.
در برابر این دسته، انبیاء دیگری چون الیاهو، شاگردش الیشاع، عاموس و هوشع با پادشاهان بنیاسرائیل به ویژه پادشاهان دولت شمالی درگیر بودند و با اعمال آنان مخالفت میکردند. این مخالفتها گاه تا جائی میرسید که پادشاهان به قتل و شکنجه انبیاء مبادرت میکردند. مخالفت این دسته از انبیاء با اصل پادشاهی و سلطنت نبود، بلکه آنها به رفتار پادشاه اعتراض داشتند. به همان میزان که کاهنان و انبیاء موافق دربار بر آئین و مناسک مذهبی به ویژه مراسم قربانی تأکید داشتند، انبیای مخالفِ دربار با ابراز نفرت از قربانیها، پادشاهان را به رعایت عدالت فرا میخواندند.
همانطور که گفته شد، در سال 586 قبل از میلاد، پادشاه بابل با حمله به دولت یهود، آن را متلاشی کرد و اورشلیم و بیت همیقداش (معبد سلیمان) را ویران ساخت و یهودیان را به بابل تبعید کرد. این آوارگی تغییرات زیادی در زندگی و اعتقادات یهودیان به وجود آورد. در این دوران حفظ هویّت یهودی و بازگشت به اورشلیم دغدغه اصلی خاطر یهودیانِ تبعیدی بود. کتاب مقدس پُر از مطالب عاشقانه و حُزنانگیزی است که بزرگان قوم یهود در فراغ صهیون[23] سوردهاند و برای بازگشت به آنجا در برابر یهوه به تضرّع و زاری پرداختهاند.[24]
آنچه بر سر یهودیان آمد، تناسبی با وعده یهوه به یعقوب و فرزندان او نداشت، از همین رو انبیاء بنیاسرائیل تمام مصائب را به دلیل خیانتکاری، کاری و سائر گناهان قوم بنیاسرائیل میدانستند. در کتاب مقدس به کرّات آمده است که به دلیل فاسد شدن یهودیان، خداوند بر آنها غضب کرد و آنها را محکوم به آوارگی و بلا ساخت. بدینوسیله شکست یهودیان در برابر بختالنّصر و نابودی معبد و شهرشان توجیه دینی میشد.
با تصرّف بابل توسط پادشاهان فارس، یهودیان از تنگنا رهائی یافتند. کورش کبیر، یهودیان را آزاد گذاشت تا اگر میخواهند به اورشلیم بازگردند و معبد خود را از نو بسازند. در این دوره دو کاهن اسرائیلی به نامهای عزرا» و نحمیا» نقش مهمی در بازسازی اندیشه دینی یهودیان بازی کردند. آنها بیش از هر چیز با اختلاط یهودیان با سائر اقوام به مبارزه برخاستند و هرگونه ازدواج با غیریهودیان را ممنوع اعلام کردند که از آن پس این تحریم یکی از احکام مهم دین یهود شد.
واقعیت این است که تا زمان عزرا و نحمیا، اختلاط یهودیان با سائر اقوام چندان مورد سرزنش قرار نمیگرفت. روت» مادربزرگ داود از قبیله موآب بود. سلیمان با 700 شاهزاده خارجی ازدواج کرده بود. در کتاب مقدس بارها از امتزاج اسرائیلیان و کنعانیان سخن رفته است. اما پس از تبعید تصور میشد که بقا و پایداری جامعه از هم پاشیده یهود در گرو وحدت قومی و عدم اختلاط با سائر اقوام است. از همینرو، هنگامی که عزرا از جانب خشایارشاه، پادشاه ایران، مأمور تنظیم قانون برای یهودیان میشود و از ایران با گروهی یهودی به اورشلیم میرود تا کتاب قانونی را که تنظیم کرده است به یهودیان ابلاغ کند، چون میبیند یهودیان از دختران اقوام دیگر برای خود و پسرانشان ن گرفته و نسل مقدس خود را با امّتهای کشورهای دیگر مخلوط کردهاند، لباس خود را پاره میکند و موی سر و ریش خود را میکَند و متحیّر مینشیند و در مقابل خداوند استغاثه میکند تا اسرائیلیان را از این گناه نجات دهد. در نهایت، قومْ تحت تأثیر این وضع قرار گرفته و با خدا عهد میبندند که در مورد ن بیگانه و اولاد آنها به دستور عزرا عمل کنند. او هم سران قوم و کاهنان را فرا میخواند و در حضور آنها ن بیگانه و فرزندانشان را رها کرده و به شهرهای خود برمیگرداند.[25]
تبعید به بابل و بازگشت دوباره بخشی از یهودیان به فلسطین، زندگی و اعتقادات آنها را دستخوش دگرگونیهای بسیاری کرد. با تخریب معبد بیت همیقداش، یهودیانْ دیگر قادر به قربانی کردن نبودند و جز معبد ویرانشده، جائی عمومی برای پرستش نداشتند. برای پُر کردن این خلأ در دوران اسارتِ بابل کنیسه» تأسیس شد. عنوان عبری کنیسه، بیت هکنست است که به معنی خانه و محلّ اجتماع است. کنیسه محلّ گرد آمدن مردم آواره بود و در این اجتماعات، نوشتههای کتاب مقدس خوانده و تفسیر میشد. با گذشت زمان، خواندن نماز در کنیسه معمول شد و به صورت مکانی برای نیایش درآمد. همچنین افرادی که به عنوان معلّم قادر باشند آموزشهای تورات را به تودههای مردم بیاموزند، ظهور کردند که به آنان سوفریم»[26] یا کاتبان» میگفتند.
برجستهترین شخصیت در بین کاتبان، عزرا» بود که وی را به عنوان کاتب ماهر تورات موسی شناختهاند. منابع یهودی، عظمت کار عزرا را با کار موسی برای قوم بنیاسرائیل برابر دانستهاند. طبق روایات یهود، عزرا همچنین کنست هگدولا» یا مجمع کبیر»[27] را تأسیس کرد که عبارت از یک شورای دینیِ متشکّل از معلمان و دانشمندان بود. آنها مجموعه احکام دینی را که از دوران موسی تا روزگار ایشان باقی مانده بود فرا گرفتند و آن را بنا به مقتضیات اوضاع و احوال زمان خود توسعه دادند. این کوشش، پیش درآمدِ تدوین تلمود» بود.
همان طور که گفته شد پادشاهان ایران، یهودیان را از اسارت بابل نجات دادند و آنها اجازه یافتند که زیورآلاتِ به غنیمت برده شده توسط بختالنّصر را به اورشلیم بازگردانند و مَعبد بیت همیقداش را بار دیگر بنا کنند. یهودیان همچنین در فلسطین، دولت یهود را احیا کردند، اما دیگر نتوانستند به استقلال برسند. آنها دولتی خودمختار در امور داخلی تشکیل دادند که خراجگذار امپراطوریهای ایران و پس از آن روم بود. رومیان به ویژه در دوران تسلط خود بر یهودیان، هرگونه اختیارات نظامی-امنیتی را از دولت یهود سلب کردند و در سائر زمینهها نیز محدودیتهای شدیدی برای آنان قائل شدند. در این دوران، مجمع کبیر به نحوی امور جامعه یهود را هم اداره می کرد. این مجمع تا اواسط قرن سوم قبل از میلاد وجود داشت. ولی پس از آن سازمان دیگری به نام سنهدرین»[28] جایگزین آن شد تا وظیفه اداره امور کشور را به دست گیرد. محلّ اجتماع سنهدرین، تالار گزیت در محوطه معبد سلیمان بود.
شکاف در ت یهود
روایات یهود حاکی از آن است که در دوران اقتدار سنهدرین، پنج زوگوت»آیا مازندران، همان طبرستان است یا خیر؟ این واژه ها به چه معنا هستند؟
یهودیان ,کتاب ,نیز ,اسرائیل ,پس ,یهود ,را به ,پس از ,و در ,خود را ,که در ,کتاب مقدس، صندوق ,نادیده گرفتن تورات ,بهای نادیده گرفتن
درباره این سایت